دلبرکمدلبرکم، تا این لحظه: 10 سال و 3 ماه و 30 روز سن داره

گل پسر نادیا

ماه هشتم بارداری

سلام قند عسلم به امید خدا فقط دو ماه دیگ مونده که روی گلتو ببینم و بغلت کنم، وقتی فک میکنم که تو وجود منی دلم میخاد هیچوقت ازم جدا نشی و قلبامون باهم بزنه ولی از طرفی دلم میخاد بغلت کنم نازت کنم و بو کنمت، ازین که الان توی دلمی دارم افتخار میکنم، به بودنت افتخار میکنم پسرم این ماه اتفاقای خوبی افتاد اول اینکه بابایی یه شب یه اسم به ذهنش اومد و گف فردا صب بهت میگم اگه توام دوسداشتی بذاریم،صب که شد با باباجونت رفتیم سونو و راش دادن بیاد داخل.کلی ذوق کرد وقتی تورو تو مانیتور میدید.وزنت ماشالا 1670 گرم بود. خلاصه تو راه برگشت گف ک از ارشیا خوشش اومده و نظر منو خواست منم گفتم قشنگه اگه دوسداری بذار، این شد که الان داریم ارشیا صدات میکنیم و ...
12 آبان 1392

ماه هفتم بارداری

سلام پسر خوبم گل مامان الان که دارم مینویسم تو 29 هفته و 3 روزه که تو دل منی و داری ورجه وورجه میکنی سر صب، ایشالا باقی راهو هم خوب باشی و سالمو سرحال بیای بغل من و بابایی این ماه هنوز نرفتیم دکتر نفسم، قراره هفته دیگه بریم،بعد دکتر هم منو تو خونه مامانی میمونیم و بابایی باید تنها برگرده و یه مدت تنها باشه این چند هفته تکونات خیلی زیاد شده ماشالا، بضی وقتام دردم میاد، من و بابایی که موندیم تو نیم وجبی این همه زور از کجا میاری؟؟؟؟ ولی خیلی شیرینه قند تو دلمون آب میشه این ماه عید قربان بود و بابایی یه گوسفند قربونی کرد و واسه توام خیرات دادیم که پسرم از بدیها در امان باشه، منم همش به بابایی میگفتم سال دیگه ایشالا این موقع توام هستی؛ ...
1 آبان 1392

ماه ششم بارداری

سلام عشق مامان قربون اون دست و پاهای کوچولوت برم که وقتی به پهلوی چپم میخوابم لگد میزنی که مامان اینوری نخواب منم به حر عشقم گوش میدم، تو سالم باش مامان که همه دنیای منی مگه مثه تو دیگه میتونم داشته باشم فدات بشم مامانی بعضی صبا لگد میزنی که پاشو صبونه بخور،مثه فردای اونروزی که تولد مامانی باباجون(مامان بابای خودم) و خاله جون الهام بود،و تازه ساعت شیش خابم برده بود که تو ساعت نه با لگدای نازت بیدارم کردی چشششم نفسم تو این ماه یکسره تو دلم وول میخوری، خدایا هزار بار شکرت،2 هفتس تکونات از رو شکم معلومه مگه چقد زور داری جیگر مامان؟؟؟ الهی همیشه سرحال و قوی باشی پسرررررررررم بوس فراووووون راستی چون خیلی عاشق کیک شکلاتی شدم،این...
4 مهر 1392

فهمیدم فرشته کوچولوم یه گل پسره

روز سونو رسید با بابایی رفتیم سونو،19 هفتت بود گلم تا دکتر پروبو گذاش رو دلم قلبم تند تند میزد فقط میخاستم بشنوم سالمی که یهو بمنو بابایی گفت بچتونم که پسره منم تو دلم گفتم خدایا شکرت، بابایی هم که کلی خوشحال شد و دکتر همه اعضای بدنتو بما نشون داد و ازت یه فیلمم بهمون داد بعدشم زنگ زدیم به همه خبر دادیم و کلی خوشحال شدن بعد بابایی رفت برات یه ست خوشگل گرفت که عکس یه خرس توپولو داره
30 شهريور 1392

ماه پنجم بارداری

سلام فرشته کوچولوی من این ماه نگرانت بودم چون تکون نمیخوردی،یعنی تو تکون میخوردی ولی من حس نمیکردم همش بهت میگفتم عزیزم تکون بخور لطفا بذار بدونم خوبی،چرا تکون نمی خوری؟؟؟؟ بابایی بهم میگف اصلا فکر نکنم، میگه تو صحیح و سالمی،قراره 13 مرداد برم دکتر،بعدشم دیگه برم خونه خودمون، خونه بابام خیلی خوبه ولی هم دلم واسه بابایت تنگ میشه هم زمان دیر میگذره خلاصه دکتر رفتم و صدای قلب کوچولوتم شنیدم و به آرامش رسیدم ولی وقتی اومدیم خونه خودمون دلدرد شدید داشتم، حتما توام اذیت شدی،تا یه هفته درد داشتم. اولین تکونتم تو تاریخ 15 مرداد حس کردم، قشنگترین حسه من، از خدا میخام همیشه سالم باشی جیگر مامان 20 مرداد هم وقت سونو دارم، همش منتظر اون روزم...
30 شهريور 1392

رقص گل پسری تو دل مامان

سلام قند عسلم صبح توام بخیر امروز 24 هفته و 5 روزه که باهمیم،خدارو شکر،صب زود بیدار شدم و اومدم تو نت ،و آهنگ اصرار شهره رو داشتم گوش میدادم اینقد وول میخوری که نگو،تا آهنگ تموم میشه آروم میشی ،فدای اون دستوپاهای کوچیکت بشم وااای چقد دوست دارم   اصرار میکنی نرو، اصرار میکنی بمون، لبخند میزنی بمن، گم میشه بغضمون  اصرار میکنی نرو، اصرار میکنی بخند، اصرار میکنی یه بار، چشمای شبو ببند اصرار میکنی من ناز میکنم توی هوای تو پرواز میکنم آرزومه شب بسوزه دنیا دلگیر نشه واسه لبخند من و تو لحظه ای دیر نشه توی مرز بغض و بارون سر رو شونه هام بذار گر میگیرم وقتی میگی دیگه تنهام نذار نکنه برگی بلرزه قلب تو سرد بشه، یه روز این...
30 شهريور 1392

حس کردن اولین تکون

فرشته ی مامان امروز 18 مرداد، ولی من اولین تکون تورو 15 مرداد حس کردم، ولی فک نمیکردم تکون تو باشه حالا که بیشتر شده مطمئن شدم که تو بودی که واسه مامان دلبری کردی...... عسلم،مثه ترکیدن یه حباب بود یا بال زدن یه پروانه تو دست هر روز منتظرم تا بازم تکوناتو حس کنم، فرشته ی مامان نمیدونی چه حس خوبیه که میدونم خدا یکی از فرشته هاشو تو دلم گذاشته و من دارم بزرگش میکنم........ خدایا شکرت راستی کوچولوی من،ما هنوز نمیدونیم تو ناز دختری یا گل پسر برامون هیچ فرقی نمیکنه، از خدا فقط میخام سالم باشی
18 مرداد 1392

روزیکه مادر یه فرشته شدم

حمد و سپاس خداى را، آن نخستين بى پيشين را و آن آخرين‏ بى پسين را، خداوندى را كه ديده بينايان از ديدارش قاصر آيد و انديشه‏ واصفان از نعت او فروماند قبل از همه چی از خدای بزرگم متشکرم و هزار بار میگم شکرت خدای مهربون، که یبار دیگه منو لایق مادر شدن دونستی، و اجازه دادی بعد از پرکشیدن اون فرشته ی قبلی دوباره مادر بشم ازت میخام که به شکرانه نعمتی که بهم داد ، قدرتی هم بده که فرزندم رو صحیح و سالم به دنیا بیارم و خوب تربیت کنم و اینجوری شکر نعمتت رو بجا بیارم... ايشاله خدا به همه منتظراي نيني يه نيني سالم و صالح عطا کنه 10اردیبهشت روزی بود که بی بی چک مثبت شد و فهمیدم باردارم و فرداش رفتم آزمایشگاه اتفاقا روز مادر بود، فرشته ی...
12 ارديبهشت 1392