دلبرکمدلبرکم، تا این لحظه: 10 سال و 4 ماه و 11 روز سن داره

گل پسر نادیا

نه ماهت شد

شیطون بلای مامان، نه ماهت شد خیلی خوشحالم ک نه ماه زندگی پر از عشق به من دادی ، خدایا ممنون وقتی تو دلم بودی عاشق این بودم ک  تنها مال منی،نه ماه توی دل من........امروز نه ماهه ک از دل من اومدی بیرون و جات توی دلم خالیه ولی تا وقتی نفس میکشم توی قلبم هستی این متنو خیلی دوسدارم بیاد روزهای خوبیکه  در یک تن بوذیم.......تقدیم بتو پسرم پسر عزیزم واژه ها در وصف احساس مادری عاجزند و من برای بیان عشقم به تو باید از گذرگاه دیگری بگذرم، به دنیای دیگر برسم، به دنیایی که تو اکنون نه ماه است در آنی، تاریک اما واقعی، خون اما زندگی و صدایی نیست جز تپش های قلب معصومانه ات در حوالی قلب عاشق من. مسافر کوچک من، از وقتی حضور شادی بخش...
4 مهر 1393

عکسای این روزات

سلام نازنازم خیلی شیطون شدی و واسم وقت خالی نمیذاری واسه همین آپ کردن وبلاگت یکم دیر به دیر انجام میشه ببین چه نمکی هستی چون بای بای کردنو زود یاد گرفتی این شانو برات جایزه گرفتیم............بای بای کردنت شکل نای نای کردنته خخخخخخخ عاشق دوربین، تبلت، موبایل و تلفنو لپ تاپی.........اینجام دوربینو میخای چقد نون دوسداری ..............هر روز صبونه بعد تخم مرغ یه تیکه نون میخوری رفته بودیم شمال،ولی هوا مساعد نبود و من اصلا تورو روزا نمیاوردم بیرون از ویلا،بخاطر همین فقط ی عکس با دریا داری   ...
3 مهر 1393

ماه شش و هفت آرتین جووووونی

اینجا تولد مامان جونم بود من رستورانو رو سرم گذاشته بودم ولی حالا ک اومدم خونه ساکت و آرومم راستی تولدت مبارک مامان جووووون اینجا ۷ ماه و ۲۶ روزم بود و اولین باری ک ماست خوردم امروز بود مثه اینکه آب هویجم مامان جونم بهم داده   نفس مامان این روزا این حرفارو بلده بگه:مه، به،عم،دد،ب ب   تخت خودت گهواره ایه ها ولی عاشق اینی ک بذارنت تو پتو و تابت بدن بعدشم ک تاب دادن تموم میشه گریه میکنی ک بازم تاااااااااب........قربون پسر پر روم بشم   اینم عکس آرتین با دخترخاله خوشگلش پارمیس ببین چه محکم بغلت کرده ک یوقت نیفتی   قربون این ژستات برم خاله جووووون     واییییی نفس ماما...
27 مرداد 1393

جشن دندونی پسر ماهم

پسر خوشگلم 24 خرداد ماه بود که فهمیدم یه مروارید خوشگل داری درمیاری، ولی خیلی کوچیک بود. تصمیم گرفتم واست جشن دندونی بگیریم، پدر جون (بابای من) گفت خودم دوسدارم واسه آرتین جشن بگیرم و زحمت جشن تو افتاد گردنشون و کلی مامانی (مامان من) و پدر جون کلی زحمت کشیدن. ترییناتشم کار خودم بود، سعی کردم خوشگل بشن، ملیحه جونم خیلی کمک کرد. اینم عکسای جشن آرتین بعد حمام قبل جشن آرتین جونی و کیکیش آش دندونی و غداهایی که مامانی زحمتشو کشیده گیفتای مهمون کوچولوها کادوهای جیگرم اینم برگه یادگاری البته بابا و خانوادش هنوز یادگاریشونو ننوشتن منو مامانی کلی س...
5 تير 1393

یسری عکس جدید و قدیم

این عکس مال خیلی کوچولویامه، ولی مامانم خیلی دوسش داره گذاشته اینجا چند وقت بود با شدت دستاتو میخوری، اینم عکساش یه شب که بابا جونت شیفت شب داشت، منو تو چون تنها بودیم شب رفتیم محل کار بابا جونت خابیدیم از ترس اینکه سوسک و پشه داشته باشه تو رو تو پشه بند گذاشتم این لونته عزیزم ببین چه نازی  اون تو این اولین باری بود که تو کالسکه گذاشتیمت، منو باباجونت بردیمت پارک بقیه جدیدن جانم اینجا ببین چه ناز خابیدی قربون این ژستت برم با موهای فشنت این روزا عاشق پستونک شدی این اولین باریه که فرنی میخوری................اووووم چقد خوشمزس ببین چجوری تی وی نگ...
17 خرداد 1393

6 ماهگی جیگر مامان

  این عکسارو شب 9 خرداد ازت گرفتم که 5 ماهت تموم شده و وارد 6 ماه شدی کوچولوی من چقد زود نیم سالت شد از وقتی یاد گرفتی دمر شی خوشت اومده همش دمر میشی بعدش نمیتونی برگردی نق میزنی که بیا منو بردار چند روزه این حرفارو واضح میگی:دد، ب ب ،ی ی ،م م این اوین باریه که داری غذا میخوی، اینا حریره بادامه که خاله جون الهام داره بهت میده، توام عاشقش شدی و حالا علائقت: به پلاستیک خیلی علاقه داری و هر وقت گریه میکنی یه پلاستیک میدم دستت تو ساکت میشی منم به کارام میرسم عاشق ببری هستی، هر روز چند ساعت باهاش بازی میکنی. ایناهاش اینقد دوسش داری که همش میخوریش، البته اینجا اصلا دیده نمیشی اینم قبل حمام...
15 خرداد 1393

۴ ماهگی و ۵ ماهگی

تو این عکس منو خاله جون ملیحه برده بودیمت حمام عزیزم امروز 4 خرداد ماشین مزیکال پوو رو گذاشتم کنارت توام دستتو دراز کردی برداریش ک کپ افتادیو دمر شدی منم کلی ذوق کردم خیلی منتظر این لحظه بودم   راستی عزیزم همه میگن تو شکل منییییی ببین اینا بچگیای منه هه هههههههه تو قل مامانی عاشق حمامی، اینجام کلی کیف کردی که تو وان بودی ...
6 خرداد 1393