دلبرکمدلبرکم، تا این لحظه: 10 سال و 4 ماه و 11 روز سن داره

گل پسر نادیا

فهمیدم فرشته کوچولوم یه گل پسره

روز سونو رسید با بابایی رفتیم سونو،19 هفتت بود گلم تا دکتر پروبو گذاش رو دلم قلبم تند تند میزد فقط میخاستم بشنوم سالمی که یهو بمنو بابایی گفت بچتونم که پسره منم تو دلم گفتم خدایا شکرت، بابایی هم که کلی خوشحال شد و دکتر همه اعضای بدنتو بما نشون داد و ازت یه فیلمم بهمون داد بعدشم زنگ زدیم به همه خبر دادیم و کلی خوشحال شدن بعد بابایی رفت برات یه ست خوشگل گرفت که عکس یه خرس توپولو داره
30 شهريور 1392

ماه پنجم بارداری

سلام فرشته کوچولوی من این ماه نگرانت بودم چون تکون نمیخوردی،یعنی تو تکون میخوردی ولی من حس نمیکردم همش بهت میگفتم عزیزم تکون بخور لطفا بذار بدونم خوبی،چرا تکون نمی خوری؟؟؟؟ بابایی بهم میگف اصلا فکر نکنم، میگه تو صحیح و سالمی،قراره 13 مرداد برم دکتر،بعدشم دیگه برم خونه خودمون، خونه بابام خیلی خوبه ولی هم دلم واسه بابایت تنگ میشه هم زمان دیر میگذره خلاصه دکتر رفتم و صدای قلب کوچولوتم شنیدم و به آرامش رسیدم ولی وقتی اومدیم خونه خودمون دلدرد شدید داشتم، حتما توام اذیت شدی،تا یه هفته درد داشتم. اولین تکونتم تو تاریخ 15 مرداد حس کردم، قشنگترین حسه من، از خدا میخام همیشه سالم باشی جیگر مامان 20 مرداد هم وقت سونو دارم، همش منتظر اون روزم...
30 شهريور 1392

رقص گل پسری تو دل مامان

سلام قند عسلم صبح توام بخیر امروز 24 هفته و 5 روزه که باهمیم،خدارو شکر،صب زود بیدار شدم و اومدم تو نت ،و آهنگ اصرار شهره رو داشتم گوش میدادم اینقد وول میخوری که نگو،تا آهنگ تموم میشه آروم میشی ،فدای اون دستوپاهای کوچیکت بشم وااای چقد دوست دارم   اصرار میکنی نرو، اصرار میکنی بمون، لبخند میزنی بمن، گم میشه بغضمون  اصرار میکنی نرو، اصرار میکنی بخند، اصرار میکنی یه بار، چشمای شبو ببند اصرار میکنی من ناز میکنم توی هوای تو پرواز میکنم آرزومه شب بسوزه دنیا دلگیر نشه واسه لبخند من و تو لحظه ای دیر نشه توی مرز بغض و بارون سر رو شونه هام بذار گر میگیرم وقتی میگی دیگه تنهام نذار نکنه برگی بلرزه قلب تو سرد بشه، یه روز این...
30 شهريور 1392

حس کردن اولین تکون

فرشته ی مامان امروز 18 مرداد، ولی من اولین تکون تورو 15 مرداد حس کردم، ولی فک نمیکردم تکون تو باشه حالا که بیشتر شده مطمئن شدم که تو بودی که واسه مامان دلبری کردی...... عسلم،مثه ترکیدن یه حباب بود یا بال زدن یه پروانه تو دست هر روز منتظرم تا بازم تکوناتو حس کنم، فرشته ی مامان نمیدونی چه حس خوبیه که میدونم خدا یکی از فرشته هاشو تو دلم گذاشته و من دارم بزرگش میکنم........ خدایا شکرت راستی کوچولوی من،ما هنوز نمیدونیم تو ناز دختری یا گل پسر برامون هیچ فرقی نمیکنه، از خدا فقط میخام سالم باشی
18 مرداد 1392

روزیکه مادر یه فرشته شدم

حمد و سپاس خداى را، آن نخستين بى پيشين را و آن آخرين‏ بى پسين را، خداوندى را كه ديده بينايان از ديدارش قاصر آيد و انديشه‏ واصفان از نعت او فروماند قبل از همه چی از خدای بزرگم متشکرم و هزار بار میگم شکرت خدای مهربون، که یبار دیگه منو لایق مادر شدن دونستی، و اجازه دادی بعد از پرکشیدن اون فرشته ی قبلی دوباره مادر بشم ازت میخام که به شکرانه نعمتی که بهم داد ، قدرتی هم بده که فرزندم رو صحیح و سالم به دنیا بیارم و خوب تربیت کنم و اینجوری شکر نعمتت رو بجا بیارم... ايشاله خدا به همه منتظراي نيني يه نيني سالم و صالح عطا کنه 10اردیبهشت روزی بود که بی بی چک مثبت شد و فهمیدم باردارم و فرداش رفتم آزمایشگاه اتفاقا روز مادر بود، فرشته ی...
12 ارديبهشت 1392