ماه شش و هفت آرتین جووووونی
اینجا تولد مامان جونم بود
من رستورانو رو سرم گذاشته بودم ولی حالا ک اومدم خونه ساکت و آرومم
راستی تولدت مبارک مامان جووووون
اینجا ۷ ماه و ۲۶ روزم بود و اولین باری ک ماست خوردم امروز بود مثه اینکه آب هویجم مامان جونم بهم داده
نفس مامان این روزا این حرفارو بلده بگه:مه، به،عم،دد،ب ب
تخت خودت گهواره ایه ها ولی عاشق اینی ک بذارنت تو پتو و تابت بدن
بعدشم ک تاب دادن تموم میشه گریه میکنی ک بازم تاااااااااب........قربون پسر پر روم بشم
اینم عکس آرتین با دخترخاله خوشگلش پارمیس
ببین چه محکم بغلت کرده ک یوقت نیفتی
قربون این ژستات برم خاله جووووون
واییییی نفس مامان چند روز مریض شده بودی
۱۴ مرداد بود ک ۳ روز تب کردی تب شدید شیرم خیلی کم میخوردی همش قطره استامینوفن میدادم ولی اثر نداشت بعد ۳ روز تموم بدنت ریخت بیرون ی دونه های قرمز زده بود
من فک کردم سرخکی چیزیه ولی دکتر گفت اسم بیماریت روزلا یا تب سه روزس ک بعدش ۳ روز بدن دونه میزنه بعدشم خوب میشه
خدارو شکر ک چیز مهمی نبود و خوب شدی
این عکسم مال همون روزاس ک تب داشتی منم پاشویت کردم تو سینک
عاشق این بطری های دلستری
فدات بشم مامان جون ک مریض شده بودی
اینقد وقتی مریض بودی بهونه میگرفتی ک من و ملیحه همش تو خونه با کالسکه راه میبردیمت تا آروم بشی و بخابی
اینم کیک تولد خاله جون ملیحه و آرتین مامان
منو تو بابایی با باباجون حسین و مامانی و خاله جونات رفته بودیم شاندیز پیک نیک
مامانم یادش رفته بود برام شیر خشک بیاره غذا هم نداشتم ولی یجوری سیرم کردن بهم پاچین دادن
ا
عزیززززز دلم ببین چقد دندوناش بزگ شده
اینم از مدل لواشک خوردنت